خود را لابلای شخصیت هایم گم کرده ام.
پوسیده ذاتی از چرک و کثافت
که در تهوع زمانه بالا می آید و فرو می رود.
بی تلاطم...
بی حرکت...
آرام و بی قرار در مردابی لامکان
خودی خویش را نظاره می کنم.
گندابی از وجودم
به درونم پای می نهد.
گندابی از جنس من...
شریک تعفن ناتمامم...
بالا می آید و فرو می رود
در تلاطم امواج درونم.
حال توئی و من و گل مرداب٬
حاصل عشقی ناتمام٬
در کویر لایموتم...
|
+| نوشته شده توسط
کاوه در شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
|