شب سال نو

آسمان شب صاف است!
دوباره شب من پر نور و بی انتهاست...
سالهاست که گم گشته ام در لحظات بی قراری.
چه نسیمی می وزد از سرزمینهای شمالی...

وای! چه شهابی بر آسمان گذشت؟
باید برخیزم!
آخر چگونه بیابم گم گشته ام را در نهایت بی نهایت...؟

باز چشمک می زنند ستارگان آسمان شب!
باز می خوانند مرا به سرابی دوردست...
نه! ستاره من چشمک نمی زند.
ستاره من نمی دزدد لحظه ای نگاهش را از نگاه من...
او آرام است و پر نور! آرام و بی انتها٬
هر قدر هم که ز من باشد دور.

آه! چه نسیمی می وزد از سرزمینهای شمالی...

 

|+| نوشته شده توسط کاوه در سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵  |
 سنگ سرد سخت

بدنت سرد است.
سردم است!
چرا خورشيد وجودت تابيدن نياموخته است...؟
چشمانت چه بی رنگند!
آخر مرا چگونه می بينی؟؟
آن چيست که در دستانت گرفته ای؟!
آن گونه که هستم نقاشی ام کن...
لمسم نکن!
از سرمای وجودت بيزارم...

 

|+| نوشته شده توسط کاوه در جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵  |
 گهزینش

اگه شما جایی مشغول به کار هستید حتما یه زمانی سر و کارتون به مسوولین بخش گزینش شرکتها افتاده! همه جا میرید و رزومه تونو ارائه میدید و بعد منتظر میمونید تا یکی برای مصاحبه بهتون زنگ بزنه. من به شخصه نمی دونستم این مساله چقدر از خود رزومه مهمتره!!!
خدا نصیب نکنه اگه شرکت مزبور وابسته به یکی از ارگان های بزرگ دولتی هم باشه! یه نصفه صفحه در مورد خودتون و سوابق کاریتون سوال می کنن و بعد یه فرم شونزده صفحه ای عقیدتی-سیاسی می ذارن جلوتون که باید با دقت هر چه تمامتر پرش کنین!!
یادمه اون روزا با چه شور و اشتیاقی میرفتم و با اتکا به معلومات و سوابقم فرماشونو پر می کردم ولی هر چی بیشتر میدونستم بدتر بود! از اون همه شرکت هیچ کدومشون منو از لحاظ کاری تست نکردن. عوضش یه کارشناس امور مذهبی می فرستادن سراغم تا منو حسابی آنالیز اسلامی کنه...
خب خدا رو شکر من هم آدم بی دین و مذهبی نبودم. یادمه حتی از یه سال قبل اینکه به سن تکلیف برسم نماز و روزه هامو انجام می دادم و به قرآن و معارف اسلامی هم آشنایی نسبتا خوبی داشتم. ولی اون فرمها یه شکل دیگه ای داشت!
از رنگ شورت همسایه بیست سال پیشتون تا نظرتون راجع به ولایت فقیه و خاندان محترمش (!!!) توش سوال شده بود. راستش واسم خیلی عجیب بود. من خودمم به زور می شناختم ولایت فقیه که دیگه جای خود داشت! چه قدر سین جیم میکردن تا بفهمن کسی تا هفت نسل قبل و بعدت و هر کدوم تا هفت نسل قبل و بعدشون سوابق سیاسی و کیفری داشتن یا نه!!
آخه من از کجا باید میدونستم کی چیکار کرده؟! تازه به من چه مربوط؟ انگار که به خاطر یکی دیگه بخوان گردن تو رو قطع کنن! بابا من اگه سلالم همگی پاک و مطهر بودن که تا الان به پیغمبری مبعوث شده بودم...
البته ما تو خونواده و فامیل کسی رو با این مشخصات نداشتیم ولی پرسیدنش هم آخر حماقت بود! منو بگین که خیلی تمیز و مرتب پا می شدم میرفتم اونجا مصاحبه کنم! معمولا مسوولین گزینش باید خودشون آدم حسابی باشن. نمی دونم شایدم بودن!! رئیسشون رو میتونید یه آدم چاق و شکم گنده تصور کنید با سر کم مو و ریشای آنکادر نشده و پیرهن از تو شلوار در اومده با کفشای پاشنه خوابیده و واکس نخورده و دو دایره بزرگ تیره که در زیر بغل مربوطه به عطر افشانی مشغول بود. نمی دونم این گوله نجاست چیو میخواست گزینش کنه؟!! آخ گفتم نجاست یاد یه سوالشون افتادم! انواع نجاسات؟!
خب من چند تا اصل کاری رو می دونستم ولی باید اعتراف کنم که از یکیشون غافل شده بودم! عرق شتر نجاست خوار!!! البته خدا پدر و مادرشونو بیامرزه باعث شدن دوباره یادی از این بنده خدا بکنیم! شب جمعه هم بود ثواب داشت...
ما که به این شتر ارادت خاصی داشتیم. در تمام مقاطع تحصیلی دست از سرمون ور نداشت٬ حتی تو خدمت! الانم که اینجا داره...
من تا حالا جک و جونور زیاد دیدم ولی ایشونو هنوز ملاقات نکردم. اصلا نمی دونم منظور از شتر نجاست خوار چیه؟! یعنی خون میخوره یا مثلا مشروبات الکلی؟! یا شایدم با کافرا دست میده و نشست و برخاست می کنه و از مشروبات اونا می خوره؟!! احتمالم داره منظور از نجاست خوار خواهر نجسش بوده باشه که به زبان عامیانه نجاست خوار بش اطلاق شده!
خب مشکل شد دو تا! خواهرشو حالا از کجا پیدا کنیم و بفهمیم چطوری نجس شده؟؟ من که بعید میدونم منظور از نجاست خوار این بوده که ان و گهشو می خوره یا می نوشه (بسته به وضع مزاجی شتر مزبور)! یعنی اینا به این بدبخت هم رحم نمی کنن؟! یه گوشه نشسته داره گه خودشو میخوره با آمریکا و اسرائیلم کاری نداره حالا باید تاوان این چیزا رو هم پس بده؟؟ یه خورده عرق که دیگه این حرفا رو نداره! ما دستمون به عرق خودمونم میخوره میریم میشوریمش حالا عرق این بدبختو کردیم پیرهن عثمون و به خاطرش می خوایم دیگرونم از کار بی کار کنیم!! بابا مصبتونو شکر سگ مصبا!!!
چند وقت بعدش واسه مصاحبه با یه شرکت چینی که تو ایران فعالیت می کرد رفتم. مصاحبه ها به خوبی انجام شد. وقتی برمیگشتم یادم افتاد که در مورد شتر نجاست خوار ازم سوالی نکردن! فقط در مورد تواناییهای علمی و عملیم تو ساختمون سازی پرسیدن. همین!!!
خب از این چینی ها بیشتر از این نمی شه انتظار داشت. همینه که عقب موندن و به هیچ جا نرسیدن. لابد فکر کردن بدون شتر نجاست خوار میشه ساختمون علم کرد! بیچاره ها حالا خیلی مونده که به فرهنگ و تمدن ما برسن...

 

|+| نوشته شده توسط کاوه در دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۵  |
 
 
بالا