یک وهم موهوم

ماجرا مربوط به اعدام و مجازات عده ای به اصطلاح لواط گر در ملا عام بدستور قانونمداران بود...
تماشای پيکر آش و لاش اين جوانها که از شدت ضربات شلاق سياه و کبود شده بودند قلبم را سخت جريحه دار کرده بود. برایم عجيب است که چطور عده ای خود را ولی امر مسلمين٬ نماينده امام زمان و يا هر چيز ديگری در زمين ميدانند در حاليکه خود از درک مسائل شرع و دين عاجزند؟! چطور خود را مجريان عدالت ميدانند٬ در حاليکه جرم و جنايت را از پاسخگويی به ندای ذاتی يک فرد تشخيص نميدهند؟!
درست است که عده ای از تمايلات جنسی به عنوان ابزاری برای تفريح و سرگرمی استفاده کرده و لواط را بعنوان گزينه ای در بين گزينه های ديگر تجربه می کنند٬ ولی آيا هر همجنسگرايی دارای انحرافات جنسی و اخلاقیست؟ آيا هرکس را به سبب تمايلاتی که در وجودش قرار داده اند بايد شلاق زد؟! چرا اين عده تازيانه هايشان را بسمت خدا نمی گيرند؟ مگر کسی جز او خالق آن ذات بوده است؟ اگر هر نيازی از درون يک پاسخی در بيرون دارد٬ پس چرا پاسخ اين نياز سرکوب است؟ مگر همجنسگرايان در انتخاب تمايلاتشان نقشی داشته اند که حال بسبب آن مستحق مجازات و کيفرند؟! جامعه ای که خود را صاحب فرهنگ چند هزار ساله و طلايه دار گفتگوی تمدنها ميداند٬ اين برهنگی فکری را چگونه توجيه ميکند؟
کسانيکه فاشيزم را به اسم اسلام به خورد مردم می دهند بايد بدانند که امثال من اسلام را نشانه نرفته اند. گفتار من نيست که بنيان دين را در هم ميريزد٬ اين رفتار خودشان است که پيکره اسلام را به نابودی ميکشاند! ما که معتقديم دين ما يک دين کامل و غنی از هرگونه تعاليم انسان ساز و متعالی بشریست٬ چرا حماقت و بی خردی خود را در انظار به نمايش گذاشته ايم؟! آيا اين همان دينیست که مردم صدر اسلام را دسته دسته به خود مشتاق می کرد؟!! کجای راه را اشتباه رفته ايم...؟ آيا حسين بن علی خود را به کشتن داد تا به ما بياموزد چگونه بر سر و سينه خود بکوبيم٬ يا مکتبی را بنيان نهد که آزادی و آزادگی سرلوحه حرکت امتش باشد؟؟ آيا اين پيام در هياهويی پوچ گم نشده است؟
ملتی که برتری دينش را در خود برتربينی و تفاخر ديده است٬ به ناکجا آباد می رود. دين ما دين دوست داشتن و عزت است. پيغمبر ما پيام آور صلح و رحمت بود. کسانيکه کورکورانه مردم را به اين سو و آن سو می کشند٬ خود به يکبار هم قرآن را ورق نزده اند! توجيهات اسلامی را جايگزين تعاليم آن کرده اند. تقليد را رواج ميدهند که تفکر را از مردم دور کنند! عقلی که خداوند به تمامی بندگان بخشيده را به بهانه سقيم بودن آن در سيطره خود می گيرند که با مزخرفات بی سر و تهشان پر کنند! در سلامت عقل ما همان بس که آنرا به دست بی عقلان مدعی آن نسپاريم.
چرا کسی از آنان نمی پرسد ابتدا سليم بودن عقل خود را ثابت کنند و بعد گوسفند وار در پی شان بع بع کنند؟! کسانيکه به بهانه امر به معروف اين افراد را به محافل خود کشانده و مجريان غير قانونی قانون می گردند٬ برای اهانات و شکنجه های خود چه توجيهی دارند؟؟ آيا جز اين است که با آنان همان کاری را می کنند که از انجامش نهی می کنند؟!! چه کسی در پوستين اسلام آنرا از درون می پوساند؟ شما يا کسی که فقط ندای فطرتش را پاسخ می گويد؟
ما که خود را صاحب منطق و شعور ميدانيم چطور نمی توانيم اين جمعيت کم تعداد را در کنار خود تحمل کنيم؟! اگر حرفشان را نمی فهميم٬ چرا نفهمیمان را با تازيانه سرپوش می نهيم؟؟
هرزگی را به هر طريق می شود اصلاح کرد٬ ولی بايد اول آنرا شناخت! اين چه منطقیست که الفبای آن تنفر٬ ابزار آن شکنجه و اصلاح آن مرگ است؟!! اگر اين را الحاد ميدانيد و من را نماد آن٬ آتشم بزنيد تا درس عبرت ديگران باشد! فقط کمی فکر کنيد که چه کرده ايد؟ همه می آيند و روزی می روند٬ و آنگاه که روز موعود فرا رسد با ترازوی کسی سنجيده می شويد که توجيهاتتان در آن وزنی ندارد!
چشمها را بايد شست! جور ديگر بايد ديد...

 

|+| نوشته شده توسط کاوه در شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۵  |
 
 
بالا